سمفونی بی‌امان ماتم

مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری مازندران از ممنوعیت اقامت و حضور اتباع افغانی در استان در نیمه دوم امسال خبر داد.

خبر آنلاین، ۲۷ تیر ۹۳

چند متر مکعب عشق پرتره‌ی همین ممنوعیت است: ممنوعیت بودن. تصویری است از بودنی که بی هیچ توضیح اضافی، به خودی خود جرم است و غیرقانونی. جرمِ بودن اما به جرم دیگری که زائیده‌ی عرف است آمیخته می‌شود: دل بستن یک ایرانی به یک افغان. ماجرای عاشق شدن صابر و مروانا بر یکدیگر. چند متر مکعب عشق روایتی است از زیست مهاجرین افغانی در ایران از خلال عاشقانه‌ای نه چندان آرام. روایتی از دوگانه‌ای به نام اجبار و مکان. در چند متر مکعب عشق مردمانی تصویر می‌شوند که سال‌ها است به صرف حضورشان مجرم‌اند. حالا برای یک بار هم که شده فرصت موضوع شدن پیدا کرده‌اند.

چند متر مکعب عشق

ممکن است از سالن سینما که بیرون می‌آیی، بدون آنکه خودت هم بفهمی موعظه‌های بودا در باغ غزالان در سرنات را زیر لب زمزمه کنی: زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنج‌اند. نرسیدن به آنچه شخص دوست می‌دارد رنج است؛ سخن، کوتاه پنج بخش دلبستگی رنج است. ممکن است سرت تا ساعت‌ها درد کند و چیزی روی قلبت سنگینی کند. ممکن است نفس‌تنگی بگیری و احساس کنی داری خفه می‌شوی. اغراق نمی‌کنم. چند متر مکعب عشق داستان درد است. داستان رنج.

چند متر مکعب عشق، زاده مکان است. مجموعه‌ای است از جبرهای جغرافیایی. زندگی کسانی را به تصویر می‌کشد که به واسطه یک تغییر مکانِ شاید ناخواسته گونه‌ی دیگری از زیست را تجربه می‌کنند. ماجرای عشقی را روایت می‌کند که هجرت ناخواسته‌ی دیگری علتی برای مورد تهدید قرار گرفتن آن می‌شود. عاشقانه‌ای که در مکان خلق می‌شود و در همان مکان به پایان می‌رسد. در کانتینرهای کارگاه، محل قراردادی دیدار صابر و مروانا. و چه طعنه‌آمیز که صابر و مروانا در همین کانتینرها رویای ساختن خانه خودشان، رویای رفتن به مکانی دیگر، را در سر می‌پرورانند. چند متر مکعب عشق داستان مکان است و تغییر اجباری آن، و داستان رنج حاصل.

اما مکان تنها آفریننده‌ی رنج در این روایت نیست. جبر هم‌بازی او می‌شود و پا به پای او در خلق درد همراهی می‌کند. آدم‌های این قصه خوشی زیر دلشان نزده که همه زندگی‌شان را جمع کنند در یکی دو چمدان و چند کیف و راهی سرزمینی شوند که کسی یا چیزی منتظرشان نیست. خوشی زیر دلشان نزده که همه بساطشان را یک بار دیگر جمع کنند و برگردند به خاکی که پیش‌تر به دنبال یافتن حیات شاید آسوده‌تر آن را ترک کرده بودند.

چند متر مکعب عشق روایت گونه‌ای از حیات است که صفر تا صدش در گرو کار است. زیستن به شرط کار معنا می‌یابد و حق حیات به مدد کار کردن حاصل می‌شود. مهاجرین افغان در کارگاهی مشغول کار هستند و آقای صباحی، صاحب این کارگاه سرپناهی برای این کارگران و خانواده‌هایشان فراهم دیده است. سرپناهی برای حضور ممنوع این مهاجرین. کارگران مهاجر افغانی در این کارگاه اجتماعی برای خودشان دست و پا کرده‌اند. یک افغانستان کوچک  با تمام ساختارهای سنتی‌اش. نمود این ساختار سنتی را می‌شود در فعالیت‌های روزانه مشترک خانواده‌ها مثل آشپزی و امثال آن مشاهده کرد یا جایی که ختنه‌سرون به پا می‌کنند و همه با هم با هم به جشن و پایکوبی می‌پردازند.

چند متر مکعب عشق انگار که اصرار دارد مهر تأییدی بزند بر این گفته مارشال برمن که هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود. چند متر مکعب عشق اصرار می‌ورزد که خیلی چیزها به سادگی دود می‌شوند و به هوا می‌روند. فرو می‌ریزند و چیزی از خود باقی نمی‌گذارند. زندگی کنونی مروانا و عبدالسلام زاده یک اتفاق بود. عبدالسلام، فرمانده سابق ارتش افغانستان به ناگاه همه چیز را از دست می‌دهد. یک اتفاق این ارتشی صاحب زندگی را آواره‌ی سرزمین همسایه می‌کند. بار دیگر داستان صابر و مروانا در اثر یک اتفاق، به سادگی تبدیل به سیاه‌ترین تراژدی می‌شود.

چند متر مکعب عشق خشم تاریخی مردمانی را عیان می‌سازد که سال‌ها در کشوری زیسته‌اند که افغانی به مثابه فحش و ناسزا استعمال شده است. رنج اما تمامی ندارد. درست در لحظه‌ای که فیلم تمام می‌شود و به خودت می‌گویی تمام شد، اشک‌هایت را پیش از روشن شدن چراغ‌ها پاک می‌کنی و وسایلت را جمع و جور می‌کنی که بلند شوی و بروی، کارگردان ضربه‌ی آخر را هم می‌زند. با تیتراژ پایانی می‌گوید پایان هم رنج است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *